امیرصدراامیرصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

دنیای کودکانه و امیرصدرا

امیر صدرا و لجباری

این روزها خیلی لجباز شده ای مثلا: 1- حسابی برای دستشویی رفتنت بازیگوشی میکنی . وقتی میفهمی دستشویی داری دیگه یکجا بند نمیشی و شروع میکنی به حرف زدن و راه رفتن . برای اینکه نری دستشویی دور اتاق میدوی بالا پایین میپری خلاصه به هر نحوی شده میخواهی حواستو پرت کنی تا نری . هر کاری میکنم اصلا علاقمند نمیشی. اول: ترسوندمت که اگه نگه داری میکروبهای دلت زیاد میشه اونجا خونه درست میکنند اونوقت مجبور میشیم ببریمت بیماریتان بستری بشی. دوما:گفتم گول میکروبا رو نخور .اونها میخوان تو نری دستشویی تا دعوا بشی و پسر خوبی نباشی. سوما: یک دفترچه بهت دادم گفتم هر دفعه بری دستشویی یک برچسب جایزه داری  .اونها رو تو دفترت بچسبون...
1 اسفند 1392

بالاخره موفق شدیم شاه پسر را با آرایشگاه آشتی بدیم -دی 92

بالاخره موفق شدیم شاه پسر را با  آرایشگاه آشتی بدیم همیشه حاجی بابا و بابایی موهات رو کوتاه میکردند . دو ماه پیش خواستیم دیگه بری آرایشگاه  موهات رو کوتاه کنی   ، همرا بابایی رفته بودی  ولی نگذاشته بودی موهات رو کوتاه کنند  و فقط  عقب موهات کوتاه شده بود .انقدر بابایی را کلافه کرده بودی که دیگه حاضر نبوددوباره شما را آرایشگاه ببره . عصر شنبه 7دی92 که  از سرکار برگشتم  بالاخره بابایی را راضی کردم با هم ببریمت . بابایی هم میگفت : من میدونم نمیشینه . ( مثل اون شخصیت کارتن گالیور که میگفت : من میدونم نمیشه من میدونم.... )منم میگفتم  :باید بشه . هروقت بهت میگفتم چر...
9 بهمن 1392

نقاشی با قلم مو و پا

 این روزها دیگه به قیچی و پاستیل و چسب کاری کمتر علاقه داری و دنبال کارهای جدیدتر میگردی اینجا منم گواش و رنگ انگشتی و قلم مو بهت دادم قلم مو را گذاشتی بین انگشتان و میخواهی اینطوری نقاشی کنی   وقتی از کشیدن روی کاغذ یا سرامیک  خسته میشی میری سراغ نقاشی روی دستهایت چند مرتبه دیدم وقتی  اجازه میدم روی سرامیک نقاشی بکشی  کل خونه را با پاستیل خط میکشیدی بابایی هم بهم اعتراض میکرد حالا برات محدوده مشخص میکنم و  باید در اون محدوده هایی که دورشون خط کشیدم فقط تقاشی کنی .حالا دیگه حتی بعد از نقاشی بایستی بری با دستمال همونجا رو پاک کنی ...
9 بهمن 1392

امیرصدرا و حافظ

27 دی سال 1392 حافظ ( پسرپسرعمه مامانی) 4سال و 10 روزش است و شما 3 سال و 7 ماه و 20 روزت است . البته حافظ کوچولو مونده چون اصلا غذا نمیخوره خدا رو شکر با غذا خوردن مشکل نداری فقط یک کم به هله هوله خوردن علاقه داری   مثل شکلات و پفک  و پفیلا و پاستیل . وقتی بهت میگم جایزه چی برات بگیرم با غلظت شدید میگی شکلات پفک . برای نخوردن این هله هوله ها تا بحال خیلی مقاومت میکردم  این ماه مقاومتم  کمتر شده میخوام ببینم اگه حساسیتم کم بشه و گهگاهی برات بخرم شاید شدت علاقه ات کمتر بشه و عادی بشه دارم چیزهای دیگه را جایگزین میکنم  مثل دنت و ... ...
9 بهمن 1392

امیر صدرا و لجباری های اواخر 3 سالگی

این روزها خیلی لجباز شده ای مثلا: 1- حسابی برای دستشویی رفتنت بازیگوشی میکنی . وقتی میفهمی دستشویی داری دیگه یکجا بند نمیشی و شروع میکنی به حرف زدن و راه رفتن . برای اینکه نری دستشویی دور اتاق میدوی بالا پایین میپری خلاصه به هر نحوی شده میخواهی حواستو پرت کنی تا نری . هر کاری میکنم اصلا علاقمند نمیشی. اول: ترسوندمت که اگه نگه داری میکروبهای دلت زیاد میشه اونجا خونه درست میکنند اونوقت مجبور میشیم ببریمت بیماریتان بستری بشی. دوما:گفتم گول میکروبا رو نخور .اونها میخوان تو نری دستشویی تا دعوا بشی و پسر خوبی نباشی. سوما: یک دفترچه بهت دادم گفتم هر دفعه بری دستشویی یک برچسب جایزه داری  .اونها رو تو دفترت بچسبون...
8 بهمن 1392

امیرصدرا و بابایی شدنش

سلام شاه پسرم ایام دیماه  ایام  امتحانات مدارس پدر و پسر بدون حضور من بیشتر کنارهم بودید. حالا شدیدا بابایی شده ای و علاقه ات را به بابامهدی  بروز میدهی .  این مساله باعث خوشحالی من نیز شده است .چون تا 3 سال و نیمگی ات همه کارهات را باید من انجام میدادم از دستشویی بردن و شستن و لباس پوشیدن و بغل کردن و خواباندن و ....  هرچی که فکرشو بکنی شدیداً مامانی بودی حتی توی خواب هم اگر بغلت میکرد و میفهمیدی نمیگذاشتی . حالا با بهتر شدن رابطه ات با بابایی منم کمی فراغ بال پیدا کرده ام و ازاینکه از بودن با  همدیگه لذت می برید خوشحالم . از این بابت خدارو شاکرم .   ...
8 بهمن 1392
1